سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حیف نمی‌تونم پست‌های کوتاه کوتاه بذارم، بدم میاد، اگه می‌تونستم و خوشم می‌اومد وبم هر چند ساعت یه بار آپ میشد

خیلی از حرف‌هام رو می‌خورم، یا تو قبرستون مغزم دفن می‌کنم، یا به فراموشی می‌دمشون، دوست خوبیه این فراموشی، میاد همه چیز رو میبره، بدون اینکه منتی بذاره، یا چیزی رو بشکنه

کاش میشد می‌گفتم اون چیزهایی رو که تو مغزمه،‌بدون اینکه کسی با چشم چپش، چپ چپ بهم نگاه کنه

بگذریم

تنها جمله‌ایه که این روزها خیلی تکرار می‌کنم

گذشتن بهتر از موندن و زجر کشیدنه، حداقل می‌دونی گذشتی و نموندی

بگذریم

نفهمیدیم و نفهمیدنمان، نفهمم بودیم که نفهمیدیم نفهمیدنشان را

سوال: عزرائیل میاد بالا سرت، میگه باید بریم، ولی می‌تونی یه نفر رو ببینی و باهاش خداحافظی کنی؛ کیو انتخاب می کنی تا باهاش خداحافظی کنی؟ اصلا خداحافظی می کنی، یا اینکه بی‌خداحافظی و بی‌معطلی میذاری میری؟

بدرود تا درودی دگر

ب-ن: تصمیم دارم عنوان وبم رو عوض کنم، یه چیزی بذارم که توصیف بهتری داشته باشه، مثلا، یک انسان مجازی شده، استفراغ‌های مغزم، یا جمع این دو: استفراغ‌های مغز یک انسان مجازی

ب-ن2: خیلی وقت‌ها تو حالت بیکاری داستان‌های قشنگی به ذهنم میرسه، اما فکر می کنم فقط برای خودم قشنگن، بخاطر همین هیچ‌وقت نمی‌نویسمشون، میذارم تو ذهنم ساخته بشن، بعد نابود بشن و فراموشی اونارو با خودش ببره، حس قشنگیهِ این دیدنِ نابود شدنِ زیبایی‌ها


اولین دیدگاه را شما بگذارید

 وبلاگ...       به رسم...


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ