تنها، مثل درخت توی کوچه
امیدوار، مثل زمین خشک
بیکار، مثل بیل توی باغچه
ثروتمند، مثل چاه دستشویی
خسته، مثل رفتگر محل
پشیمون، مثل دختر همسایه
ترسو، مثل گربه ی روی دیوار
بیگناه، مثل ساطور قصابی
پست فطرت، مثل کلاغ لب حوض
عصبی، مثل مگس کش
غمگین، مثل کمد اتاقم
لطیف، مثل سوهان
خالی، مثل عابر بانکم
خنگ، مثل رئیس ادارهبی هدف، مثل خودکارم
بی قرار، مثل چهار پایه ی دارمریض، مثل افکارم
شکست خورده، مثل دیوار برلین
بی معنی، مثل تلویزیون
بیخیال، مثل مرغ توی فریزر
متعجب، مثل نوزاد در حال خرابکاری
حواس پرت، مثل قانون
بی فایده، مثل حقوق سر برج(شایدم یارانه)
بی توجه، مثل قاب عکسپیچیده، مثل موهام
موفق، مثل گشت امنیت اخلاقی
عاشق، مثل هیچکس
منفور، مثل اونمغرور، مثل تو
دیوونه، مثل خودم
ب-ن : سلام،خوبین دوستان؟
می دونم الان میگین چقدر این بشر ........ه
اتفاقات داغونی افتاد،خونمون رو عوض کردیم، شمال بودم، اینترنت درست و حسابی نداشتم، به مشکلات عدیده روحی برخورد کردم
جواب کامنت هارو میدم، قول میدم
عناوین یادداشتهای وبلاگ