سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط یه قدم باهاش فاصله داشتم

یه حرف، باهاش فاصله داشتم: نرو

اما یه چیزی جلوی گفتنمو گرفت

قدم زدن هاشو میدیدم، میشمردم، یه قدم دور شد، دو قدم،‌سه قدم،‌بیشتر و بیشتر دور شد

صدای پاش کم کم محو شداز انتهای سالن رفت سمت در خروجی

رفت

من تنها موندم بین قفسه های کتاب

یه حسی داشتم که بهم می گفت بر می گرده،‌اما مطمئن بودم که اینکارو نمی کنه

یه حس احمقانه بهم دست داد، دوست داشتم گریه کنم

دهنم بی خود و بی جهت باز و بسته میشد، انگار روی حرف \ نَـــ \قفل کرده بود

گونه ی سمت چپم خیس شد، بغضم شکست، قفل دلمم شکست، آروم گفتم: نرو

ولی اون رفته بود

فقط یه حرف باهاش فاصله داشتم

ب-ن 1: سلام

ب-ن 2: اینو همینجوری نوشتم،‌داشتم یه فیلم می دیدم، اومد تو ذهنم

ب-ن 3: تو آپ قبلی یادم رفت سوال رو بپرسم، تو این آپ جبران می کنم دو تا می پرسم

سوال1: وقتی وارد یه سایت میشین، دوست دارین تو اون سایت چی باشه؟ در کل از یه سایت خوب چی می خواین؟ دارم وبسایتم رو راه میندازم، می خوام بدونم مخاطب چی دوست داره تا همونو بذارم

سوال 2: تا حالا چند بار به خودت گفتی: " خفه شو" ؟

تو پست های بعدی منتظر تحولات بیشتری باشین

اینم برای یکی از دوستان: جزوه آموزشی سی پلاس پلاس ++C

بدرود تا درودی دگر


اولین دیدگاه را شما بگذارید

 هیچی   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ